ها، ها، ها ...!
انگشت درد
بیمار: آقای دکتر! هنوز انگشتم درد می کند.
دکتر: ببینم، مگر نسخه ای را که هفته قبل بهت داده بودم، نپیچیدی؟
بیمار: چرا! پیچیدم دور انگشتم، ولی خوب نشد که نشد!
یازده
معلم به شاگرد گفت: «بنویس یازده.»
مسعود نوشت یک و به فکر
فرو رفت. معلم گفت: «چرا این قدر فکر می کنی؟»
شاگرد گفت: «می خواهم ببینم که یک دیگر را این طرف یک بنویسم یا آن طرفش!»
تقویت مو
روزی مردی به داروخانه رفت و گفت: «یک شیشه داروی تقویت مو می خواهم.»
دارو فروش گفت: «کوچک یا بزرگ؟»
مرد پاسخ داد: «کوچک باشد؛ چون من از موی بلند خوشم نمی آید.»
شیر
مادر: مگر بهت نگفتم مواظب سررفتن شیر باش!
دختر: چرا من هم مواظبش بودم، درست سر ساعت هفت و بیست و سه دقیقه سررفت!